بی همگان ... !
تو خیابون در حالی که سینی چای رو به طرفش گرفته بودم ، گفتم: بفرمایید، نذر سلامتی امام زمانه ، صلوات یادتون نره ...
جواب داد: بله حتما، خدا شفا بده ...!!!
از حرفش جا خوردم و لحظه ای بهش خیره شدم ... !!!
با خودم فکر کردم دو حالت بیشتر نداره : یا درست متوجه جمله من نشده و خواسته چیزی گفته باشه... یا اینکه داشته مسخره میکرده ... البته بعید میدونم منظورش دومی بوده باشه ...!!!
به دو نفری که کنارم واستاده بودن گفتم : ببینین تو رو خدا چی میگه؟!
این قضیه گذشت ، اما تو راه برگشت به خونه ، همش داشتم به این جمله اش فکر میکردم ... ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ...
با خودم فکر میکردم :
آره ، خدا باید شفا بده منتها ...
ای کاش خدا این قلب های بیمارمون رو شفا بده ...
کاش این ذهن مریضمون رو شفا بده...
برای همینه که حالمون خوب نیست و هیچوقت هم خوب نمیشه ...
چرا به خودمون دروغ بگیم:
رستاخیز طبیعت هر سال اتفاق میفته و حال ما الی احسن الحال نمیشه...
چون بدون اون نباید حالمون خوب باشه ... ، تعارف که نداریم ...
بچه شیعه ای که بدون امامش حالش خیلی خوبه ، باید بهش شک کرد...!
ان شاءالله که رستاخیز انسانی هم هر چه زودتر اتفاق بیفته تا حال همه مردم حقیقت جوی دنیا خوب بشه ...
اللهم عجّل لولیک الفرج
------------------------------------------------------------------
برای همه تو سال جدید دعای خیر دارم ، حتی اگه اتفاق به ظاهر خوبی نباشه ... یادمون باشه بچه شیعه زیاد مبتلا میشه ... این جزوی از عبودیت و نمودی از عهد الهی ای هست که بستیم...
عیدتونم مبارک ...