دشمن شناسی

سوره توبه آیه 8: چگونه با مشرکان عهدشکن ، وفای به عهد توان کرد؟؟!!!! در صورتیکه آن ها بر شما ظفر یابند ، مراعات هیچ عهد و پیمان را نخواهند کرد و به زبان بازی ، شما را خوشنود می سازند!! در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آن ها فاسق و نابکارند!!!

دشمن شناسی

سوره توبه آیه 8: چگونه با مشرکان عهدشکن ، وفای به عهد توان کرد؟؟!!!! در صورتیکه آن ها بر شما ظفر یابند ، مراعات هیچ عهد و پیمان را نخواهند کرد و به زبان بازی ، شما را خوشنود می سازند!! در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آن ها فاسق و نابکارند!!!

مشخصات بلاگ
دشمن شناسی

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش در آ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

۳۹ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

 

هنوز بعد از گذشت (نزدیک به) یک ماه برام سخته که بخوام بنویسم از پیشمون رفتی ... اصلا دست و دلم نمی رفت به نوشتن ...!

درسته رفتنت بدجور داغی گذاشت رو دل هممون ... اما تمیز و بی دردسر رفتی دوست من !!!

اینقدر خوب زندگی کردی که همه به جایگاهت غبطه میخوردن ... !!!

منو بعد سال ها دوری از عروسی های امروزی، کشوندی به مراسم ازدواجت چون واقعا امام زمان پسند برگزارش کردی ... ماه عسل رفتی کربلا و کفنی خریدی و ...  هنوز سالگرد ازدواجتون نرسیده بود....!

وای خدایا ...!

...

...

...

نمیخوام خیلی تراژیکش کنم ...!

همبازی دوران کودکی من ...!

یادته با تو و "س" (داداشت) میرفتیم دنبال گنج تو باغ های پشت خونه مامان بزرگم...!  چقدر خوش می گذشت ... هنوز لحن صدا و خنده هات تو گوشمه ...!

رستوران بازی با گلهای باغتون ...!!!

فوتبال میزدیم و همیشه هم از "س" می باختیم ...!!!

بعد اون وقت بین خواهر و برادر بحث می شد و من همیشه طرف تو رو میگرفتم و کلی سر "س" بیچاره غر میزدم ...!!!

بعد بزرگ شدیم و سه نفری شدیم هم دانشکده ای ...!!!

بحث هامون جدی و بزرگانه شد...!!! دغدغه هامون عوض شد ...!!!

بعدش تو ازدواج کردی و از این دیار رفتی ...!! مادرت همیشه چشم انتظارت بود تا بهش سر بزنی ...!!

آخرین دفعه خیلی منتظرت بود ولی دیگه برنگشتی ... مادرت آروم نمی گیره ... یه کاری کن آروم بشه ....!!

دیگه نمیتونم تو چشمای "س" نگاه کنم ... میگه کمرش شکسته ...!!!

اوووووووووف ...!!

اما با همه این اوصاف، شنیدم اونجا اوضاعت خیلی روبراهه ... هوای ما رو هم داشته باش ...!

و با تمام وجود بهت میگم :

 

تولد دوباره ات مبارک دوست خوب من ...!

منتظرم باش !

  • مهدیه ...

 

تو مسیری تاریک قدم میزدم و همه چی برام گنگ بود عین کسی که چشماش تار میبینه و گوشاش نمی شنوه... با خودم فکر میکردم : " باورم نمیشه ... چقدر این بیماری شایع شده ... تو این دوره و زمونه ، خیلی کم پیش میاد کسی جون سالم به در ببره ... وای خدای من ... منم سالهاست دچارش شدم ... اما به علایمش دقت نکرده بودم ... یکی می گفت فقط معجزه است که می تونه به داد مردم این شهر برسه ... حالا چیکار می شد کرد ؟!

پر از ترس و دلهره و خجالت و شرم ... مردم که از کنارم رد می شدن انگار از نگاهم میخوندن که بیمارم ... با حالت شماتت بهم خیره میشدن ... نگاهشون قابل تحمل نبود ... مگه چیکار کرده بودم ؟!

وقتی با جزئیات بیشتری پیش رفتم ، دیدم حق دارن ... چون منم بارها همین نگاه شماتت گونه رو نسبت به بقیه داشتم ... چی شده که حالا این حرکات منو ناراحتم میکنه ...!

شاید حقم بود ... با خودم گفتم:

یادت نمیاد اون موقع که راحت چیزی رو در مورد شخصی که خودت ندیده بودی، باور میکردی ، تازه یه چیزم بهش اضافه میکردی و به بغل دستی ات میگفتی ...!

حالا که بیماری ات اینطور اوج گرفته ... و شدی عین جزامی ها ... به فکر افتادی ...

نفس لوامه دم گوشم: با آبروی چند نفر بازی کردی ..؟ چرا جواب نمیدی؟!  نمی تونی صحبت کنی ؟ نمیخوای حرفی بزنی و مثلا از خودت دفاع کنی ؟!! اصلا چه طوری میخوای دفاع کنی ؟! مگه خودت همین فرصت رو به دیگران دادی تا از خودشون دفاع کنن ؟!

این حرف من همیشه آویزه گوشت باشه که:

دختر جون ، باغچه هر کی رو بیل بزنی بالاخره توش دو تا کرم پیدا میشه ...!

آدما اکثرا خاکستری هستن و تو هم از این قاعده مستثنی نیستی ... آدم سفید یا سیاه مطلق کم هست!!

نه الکی شخصی رو مقدس اردبیلی کن که جای خدا بپرستی اش ... نه اینکه تا یه خطایی ازش دیدی بذاری کنار شمر ذی الجوشن ...!

حالا اگرم یه حرکت اشتباهی از شخصی دیدی تو بوق و کرنا نکن ... تو که شیعه علی هستی ، یادت رفت که علی علیه السلام می گفت اگه کسی رو دیدی گناه کرده فردا به چشم گناه کار بهش نگاه نکن ، شاید که شب قبلش توبه کرده باشه ...!

متاسفانه تو بیماری ... قلبت بیماره ... ذهنت بیماره ... روح ات بیماره ... با خودت چی کار کردی ؟!  که هیچ راهی نمونده جز معجزه ... !

برو توبه کن ...!

خدا که همیشه راه تقلب برا بنده هاش میذاره ... شب های قدر داره میاد ...برو توبه کن که شاید خدا ببخشه ...

اما وای بر تو که اینقدر حق الناس به گردنت هست...!

اونم زمانی بفهمی که نامه عملت دستت هست و توش نوشته زناکار...!!!!!!!!!!!!

خدایا آخه من کی .... این کارو کردم که خودم خبر ندارم ...!!!!!!!!!!!!

چطور ممکنه ...؟!

همون موقع یکی هس که میاد کنار دستت و آروم زیر لب میگه : این روایت یادته که میگفت: الغیبة اشدّ من الزّنا ...

تفسیرش خیلی ساده است ... (تو خلوت)زانی و زانیه وقتی به این کار دست میزنن هر دو راضی هستن به این کار ... تازه شایدم بعدش توبه کنن ...و آبروشون محفوظ بمونه ...

اما عیب دیگران رو گفتن سبب آبرو ریزی هست که هرگز نمیشه جمعش کرد ... وای بر شما که غیبت که هیچ ، اینقدر به هم افترا و تهمت1 زدید ... بعد نشستین و مثلا تو دعای ندبه خوندین :

این قاطع حبائل الکذب و الافترا ...!

چیه ؟ فکرشم نمیکردی که خودتم مشمول همین بخش باشی کذّاب ...!

 

این جملات عین پتکی بود که بر فرق سر بنده فرود میومد و من هیچ جوابی نداشتم که به خودم! بدم ... همه چی از توهمات ذهن و قلب بیمارم شروع شد که خوب تربیتشون نکرده بودم ... جلا نداده بودم .. پیش گیری نکردم و حالا رسیده بود به اینجا ...

رسیده بود به دعای ابو حمزه ثمالی که وقت سحر میخوندم:

خدای من

هر زمان گفتم که آماده و مهیا شوم و برای نماز برابرت ایستادم و راز دل با تو گفتم ... در وقت نماز خواب خفیفی بر من افکندی ... و از دلم، حال مناجات خود را ربودی ...

و چرا هر وقت گویم درونم خوب شد و نزدیک است همنشین توبه کاران باشم، برایم یک گرفتاری رخ دهد که قدمم بلغزد و حائل گردد میان من وخدمتت ای مولایم ...!

شاید از درگاهت مرا راندی و و چون دیدی حق ات را سبک شمارم پس دورم کردی ...

و شاید مرا در مقام دروغ گویان یافتی و دورم انداختی ...

یا شاید دیدی شکرگذار نعمت هایت نیستم پس محرومم ساختی

یا دیدی از غافلانم از در رحمتت ناامیدم کردی ...

یا شاید دیدی که هم انس مجالس بیگانگانم ، مرا با آنها گذاشتی...

یا شاید به جرم و گناهم کیفرم دادی ...

 *******************************

اینا رو گفتم تا یادمون باشه وقتی اتفاق ناگواری تو زندگی برامون پیش میاد ، از خدا ناراحت میشیم و میگیم مگه چی کار کردم که همچین بلایی بایستی سرم میومد ... دزدی کردم... مال مردم رو خوردم ... جنایت کردم ... زنا کردم ...؟!

آره شاید هیچ کدوم رو مرتکب نشده باشی اما به توهمات ذهن و قلب بیمارت توجه کن ...

تا شاید از رستگاران باشی!

بیاین منصفانه قضاوت کنیم ...!

همین یک گناه که در ماه رضمان ترک شود، مارا بس ...!

 

______________________________________________________________

1. همین موضوع "افترا" توسط یه سری توهمات اذهان بیمار، برای یکی از دوستان صمیمی بنده رخ داده که اصلا بعد از این همه مدت ،هنوزم این حرف ها رو نمی تونم هضم کنم ...

خواهشا تو این شب ها براش دعا کنین تا بتونه رفع اتهام کنه ... و برای تمامی قلب های بیمارمون که نادانسته یا دانسته با آبروی مردم بازی می کنیم ...

تازه اینجاست که به عمق فاجعه پی بردم ...!!!

  • مهدیه ...

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

 

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

 

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

 

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی

 

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی

 

 

 

 

  • مهدیه ...


بنگر به رستاخیز طبیعت که چه زیباست . و هر سال رستاخیزی دیگر را تجربه می کنیم و چه زیباتر رستاخیز انسان در این عصر آهن وتباهی!!!!!
 

 یا مولانا یا صاحب الزمان ... ادرکنی

به امید ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است ...

  • مهدیه ...

سوره غافر آیه 17:

الیوم تجزی کلّ نفس بما کسبت لا ظلم الیوم انّ الله سریع الحساب

روزی که هر کسی به موجب آنچه انجام داده است کیفر می یابد امروز ستمی نیست براستی که خدا به سرعت حسابرسی می کند.

 

معنای قرآن رو که می خونی ... بعضی قسمت ها خدا بدجوری تهدید میکنه ... که آدم تو دلش خالی میشه ... منطقا اینه که باید خوب حساب ببری ... ولی از اون جایی که خدا در قرآن گفته:

" الانسان انّه ظلوما جهولا " ...

بشر ستمکار و نادان هست ... می دونست که پی به عواقب کارهایی که میکنه نمی بره... متاسفانه ...!

اما با خدا همیشه یه راهی هست ...!

قشنگیش زمانیه که شب 5 شنبه بشه و بچه شیعه دعای کمیلی که امیر ملک کلام به شاگردش سفارشش رو کرده، بگیره دستش  ...

و ...

بعد از اون همه سوگندی که به عظمت خداوند میخوره ... اللّهم بجبروتک الّتی غلبت بها کلّ شیء ...،

و درخواست عفو و بخششی که داره ... اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تهتک العصم ...،

و ستارالعیوبی خداوند ... اللّهم و لا تفضحنی بخفیّ ما الطّلعت من سرّی ...،

و اینکه به غیر از خدا چه می شود داشت ... الهی و ربّی من لی غیرک ...،

و اینکه امتحان تو بر من لازم هست ... و الزمنی حکمک و بلاوک ...،

و بر سخت پریشانی من رحم کن ... ارحم شدّة ضرّی و ضعف بدنی و رقّة جلدی...،

و عاجزم از اینکه آتش را بر من مسلط کنی ... اتسلّط النار علی وجوه خرّت لعظمتک ساجده...،

و ناملایمات و حوادث آخرت رو ... و جلیل وقوع المکاره فیها ...،

و شکایت من از تمام گرفتاری ها ... و لما منها اضجّ و ابکی ...،

و استغاثه ام به خداوند ... الهی یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین ...،

و سوگند خداوند بر پر کردن آتش دوزخ ... ان تملاها من الکافرین من الجنّة و النّاس اجمعین ...،

و ....

 معجزه در انتهاست که اتفاق میفته ... همون تناقض دوست داشتنی (که تو دعای عرفه هم مثالش رو آوردم)...!!!

جایی که همیشه حال من منقلب میشه :

یا سریع الرضا1 ... اغفر لمن یا یملک الّا الدعا.. فانّک فعّال لما تشاء.. یا من اسمه دوا و ذکره شفا و طاعته غنی.. ارحم ماله الرّجا و و سلاحه البکاء

ای خدای زودگذر .. بیامرز کسی را که جز دعا چیزی ندارد که براستی تو انجام دهی هر آن چه را که بخواهی .. ای کسی که نامش دواست و یادش شفاست و طاعتش توانگری است .. ترحم فرما بر کسی که سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه و  زاری است

همون خدایی  که بنده اش رو از روی دوست داشتن تهدید میکنه ...

این چوب دوست داشتنی خداوند ...!!!

 

______________________________________________________________________

1. اگر بندگان گناهکارم بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم از شدت شوق می میردند.

میزان الحکمه

 

 

  • مهدیه ...

اول از همه ... 

از مرد های جامعه و بسیاری از مخاطبان نوشته هام عذرخواهی میکنم ... جسارت نشه ...

اما ای کاش خودتون هم کمکی به این وضعیت هم جنس هاتون میکردین ... !!!

 

نشسته بودم کنار دوستم تا یه سری عکسا رو بزنم رو دی وی دی ... فامیلشون یه دختر خانم 9 ساله بود که البته بیشتر از سنّش نشون می داد (کلا بین دهه ی هفتاد و هشتادی ها گم میشیم ...!!!)... از من خوشش اومده بود ... شروع کرد به نشون دادن کلیپ های بعضا لوسی که رایج شده بین مردم ... که توجه ما رو سمت خودش جلب کنه  ... و منم برای اینکه تو ذوق بچه نخوره، داشتم زورکی و با اکراه تمام، به کلیپ ها نگاه میکردم که قبلا هم دیده بودم ...!

محتوای کلیپ ها :

یه سری دختر ، پسر بیکار که رو آوردن به یه سری جنگولک بازی ...((ببخشین که از این واژگان استفاده میکنم ...!!) البته بخشی از این مربوط میشه به همون بیکاری ای که اشاره داشتم که بحثش جداست اما به قول حضرت علی: با کار کردن فکر خودت رو مشغول نگه دار، وگرنه این فکرت هست که تو رو به خودش مشغول میکنه)

البته ما هم گاهی اوقات بیکار میشیم ...اما این نمیتونه توجیهی برای انجام این کار ها باشه ..!

به هر حال ...

هیچ وقت چهره اون پسره ایرانی یادم نمیره که با کلی آرایش و البته با حجمی از ریش و سبیل!! عین یه دختر خانم لباس پوشیده بود و قر می داد ...!!!! که مثلا دور همی بخندیم یه کم ...!

اولش به خاطر قری که میداد خنده ام گرفت ...(آخه استعداد ما ایرانیا منو کشته ...!!!) اما بعدش خیلی برا خودمون متاسف شدم ... !

با خودم گفتم چی شد اون همه غیرتی که مردای ایرونی داشتن  ...مثل زمان جنگ که سه تا شهید دادیم برای آوردن جنازه یه دختر ایرانی از اون ور شط ...!!!

البته غیرت ... نه صرفا سر ناموس ...!

آخه خیلی ها غیرت رو ناقص معنی می کنن ...اما به نظر من :

مرد با غیرت اونیه که اول از همه سر خودش غیرت داشته باشه ...! بعد سر ناموسش ... !!

داشتم فکر میکردم که اون پسر چطور به خودش اجازه میداد با خودش این کار رو بکنه ... چه بر سرش اومده ...!1

این ها قرار بود همسرانی باشن که دختران سرزمین من برای لحظه ای با اون ها بودن ... در دلشون قند آب بشه ... کسانی که با افتخار بگیم مرد سرزمین من2 ... مرد من ...!

همونایی که وقتی با سبیل و صدای کلفت!! خانم خونشون رو صدا میزدن : ضعیفه ...!!! خانم سر به زیر داشت هم از سر احترام ... هم از سر عشق ...!

همونی که از غیرت، اسم خانومش هم صدا نمیزد میگفت: منزل ... یا مادر بچه ها ... یا عیال یا ...!!!

اما چطور میشه که الان کلیپ خودشون و ناموسشون رو برای هم بلوتوث میکنن و هرهر به بی غیرتی خودشون میخندن ...!!

واقعا بغض داره ... من که یه خانم هستم (به ...) اعتراض داشته باشم ...!

اصلا انتهای این کار و حرکات سخیف چی میخواد بشه ... که چی ؟؟؟؟

یوم الحساب هم وقتی نشونش بدن به این ادا و اطوارهاش افتخار میکنه؟!! ... میخواد  ملائکه واسش لایک کنن ...؟!!!

ای کاش زمان دیدن و پخش کردن اینها ، یه ذره به شخصیت و شرافت خودمون هم نگاهی بندازیم !

اگه خودمون این کلیپ ها رو نمی سازیم اما می بینیم کلّی هم خوشمون میاد و برای بقیه هم میفرستیم ... یعنی این بی غیرتی رو تائید کردیم ...!

 

کاش کمی بهمون بر بخوره ...!

(دوستان راه حل دارین بفرمایین ...)

_____________________________________________________________________

1. حق دارن که میگن ایران رو آندلوسیزه کردن ... تاریخ اسلام رو بخونین ... تاریخ آندلس زمانی که دست مسلمونا بود و چطور از چنگشون در آوردن ...! چی بلایی بر سر مردهاش اومده بود ...!

 

2. خیلی جالبه یه سرچ بکنین تو گوگل : مرد سرزمین من ... ببینین چی میاد !

  • مهدیه ...

چند مدتی هست که برای جلوگیری از سرمای زمستون گاهی اوقات از روبند معمولی (که فقط قسمتی از بینی و دهان رو می پوشونه) به جای شال گردن استفاده میکنم ... که شاید برای خیلی ها عجیب و غیر عادی به شمار بیاد ...!

البته تو شهر ما جای بسی تعجبه ... اما تو شهرهای مذهبی که بسیاری از خانوم ها استفاده می کنن کسی نه تعجب میکنه نه تمسخر نه تیکه های به اصطلاح خودش با نمک میندازه...!

وقتی برای دفعات اول این روبند رو میذاشتم متوجه شدم که چقدر از خانوم های دور و برم علاقه دارن که ازش استفاده کنن اما به دلیل شرایط بسیار بد جامعه ما، از گذاشتنش منصرف شدن ...!

آره ... هستن بعضی هایی که میگن اینکه بیشتر جلب توجه میکنه ... اشکال نداره جلب توجه کنه ... شخص مقابل که به غیر از چشم و قسمتی از ابرو چیز دیگه ای نمی بینه ... بعدشم رد میشه و میره ...!

یادمه یکی دو هفته پیش یه خانم نسبتا جوان چادری به فاصله بسیار کمی پشت سر بنده و والده قدم بر میداشت که توجه منو به خودش جلب کرد ... دیدم من رو صدا میکنه ... سلامی کرد و با نگاهی متعجب و در عین حال ذوق زده گفت : ببخشین خانم... شما چطور این روبند رو بستین و ازش استفاده میکنین؟! ...

منم براش توضیح دادم و گفتم بیشتر برای سرما ازش استفاده میکنم... بعد نومیدانه گفت: خیلی خوبه ! من یه مدت ازش استفاده میکردم و مردم طوری منو نگاه میکردن که انگار جذام دارم ...مجبور شدم بذارم کنار ...!!!

من خندیدم و گفتم : اشکال نداره خانم ...  اصلا براتون حرف یا عکس العمل دیگران ملاک نباشه اگه کاری شرعا یا قانونا درسته انجامش بدین حتی اگه خیلی ها خوششون نیاد ... تو شهرمون، ما چادری ها رو زیاد مسخره میکنن ... اما من همیشه با خنده از کنارش رد شدم ...!

در ادامه گفتم :این همه بی حجابی مد میشه کسی صداش در نمیاد... چه اشکالی داره که ما هم این رو مد کنیم ...خودش میشه یه کار فرهنگی در مقابل بی حجابی ...! "

 

خوشبختانه دو تا از دوستان عزیزم هم با من همراه شده اند در این مسیر...!!

تو شهر ما اصولا اگه چند تا خانم چادری رو ساعت 8 الی 9 شب در خیابون ببینن براشون خیلی جای تعجبه ... فکر میکنن چه اتفاق نادری هست یا خبری شده ... قراره راهپیمایی بشه یا ماموریتی هست ...!!!!!!!!!

 

متاسفانه شرایط تو جامعه به اصطلاح اسلامی ما طوری شده که مردم جرئت نمیکنن گاهی اوقات اعمال مذهبی خودشون رو به جا بیارن ...یا از دیده شدن بسیاری از مسائل، احساس شرمندگی میکنن!

یادمه با والده گرامی تو مطب دکتر نشسته بودیم که وقت اذان شد و گوشی بنده شروع کرد به گفتن اذان ... البته صداش ضعیف بود اما چون مطب ساکت بود راحت شنیده می شد ... متوجه شدم که اطرافیان همدیگه رو نگاه میکنن که این صدای اذان از کجا میاد ...؟!

والده بنده که روبروی من نشسته بود زیر چشمی بهم علامت داد که قطعش کن...! بنده هم با زبان اشاره گفتم : چه اشکالی داره مگه؟!

و در نهایت آرامش، با صدای اذان خوندن روزنامه ای که مطلبش در مورد یکی از آقا زاده ها بود، ادامه دادم ...!!!

 

شخصا از بعضی از عرف های اشتباه جامعه گله دارم ... چرا بچه مذهبی های ما اگه میدونن کاری اشتباهه به این عرف شکنی دست نمی زنن ....؟ حداقل خودم سعی میکنم اینکارو انجام بدم ... البته هم جرئت میخواد ... هم ظرفیت ... هم یه اراده برای جنگیدن با مخالفین ...!

حتی اطرافیان نزدیک ...

  • مهدیه ...

دو هفته پیش بود ... شب شده بود...!!

جمعیت نسبتا زیادی که از روبرو میومدن و گهگاهی با اونها چشم تو چشم می شدم با عجله از کنارم رد میشدن ...

نمیدونم این همه عجله برای چی بود ... بعضیا به صورت نیمه دو بودن !

داشتیم می رفتیم به سمت مترو .... در همون حال با خودم فکر می کردم الان دیگه باید موقع برگشت به خونه باشه ... چه اونی که سر کار بوده ... چه اونی که دانشگاه بوده ... چه اونی که از کلاس تقویتی میومده ... چه اونی که از خرید میومده و ...

دیگه این همه عجله برای چیه؟ ... برای رسیدن به تاکسی؟ ... اتوبوس ...؟!

(صبح موقع رفت که اصلا نمیشه توصیف کرد ... مردم دقیقا به مترو حمله میکنن و به مقدار متنابهی به صورت mp4 رو سر هم سوار می شن ...!!!!! من که خودم شخصا یه دفعه به جای زاویه قائم، کاملا با زاویه 30 درجه انحراف واستاده بودم ...!!!!smiley...حالا شما فرض کنین چی میشه ؟!)

گذشته از شوخی ...

این سرعت حرکت مردم، منو یاد ماشین های صنعتی در کارخونه ها میندازه که به سرعت هر چه تمومتر و به طور خودکار و خونسردانه دارن کار خط تولید رو راه میندازن ...!

بشر امروز هم همین طور شده ... همیشه عجولانه و با کیفیت کار پایین و ماشین وار در صدد ارضای نیازهای کاذبی هستن که در زندگی شون ایجاد شده...! این سبک رفتار عجولانه و سرد حتی زمانی که مردم تاخیر ندارن و دیرشون هم نشده بازم صدق میکنه ... به طور اتومات در حال دویدن هستن ...!!sad

 همیشه در تکاپو و عجله هستند که کاری رو انجام بدن یا از مسیری عبور کنند ... بدون توجه به مسیری که برای هدفشون ترسیم کردن ... فقط کار و کار و کار ... بقیه اش هم تو فضای مجازی (جهت مزاح عرض کردمsmiley)

زندگی ماشینی امروز و پیشرفت بشر که به زندگی آدما هم سرعتی غیرقابل کنترل بخشیده ، انگار زمان 24 ساعته رو کوتاهش کرده ...!!!

تو زندگی شهری مخصوصا شهرهای بزرگ و پرجمعیت انگار زمان زودتر میگذره نسبت به شهرهای کوچیکتر ...!

(واقعا مردم شهرهای بزرگ حداقل یه هشتم زندگیشون رو در راه هستند..!! (به هر حال کارای بسیار مفیدی میشه برای پر کردن وقت انجام داد))

البته من تو شهر کوچیکی زندگی می کنم که اون شلوغی و آلودگی ها و روند سرعت رو کمتر داره ... اما به هر حال بشر به اصطلاح متمدن امروز مجبور شده این زندگی مدرنیته و ماشینیزه رو تجربه و تحمل کنه ... !!

 

پیشرفت تو دنیای امروز به منزله دوی 100 متر می مونه ...! باید بدوی تا از بقیه عقب نمونی و این اصلا خوشایند نیست !!!

  • مهدیه ...

دیروز اولین بارون پاییزی بالاخره بارید ... اونم چه بارونی ...! ای کاش این بارون که چهره ظاهری و آلوده شهر رو می شوره، نقاب کاغذی و دل آلوده آدماشم می شست... !

گاهی اوقات در و دیوار این شهر آزارم میده ...!

من به اینجا میگم sin city ...!!

تو فضای مجازی هم بهترین از این نیست ...

خسته شدم از بس تو صفحات بعضیا رفتم که یا شکست عشقی خوردن یا به عشقشون نرسیدن(با عرض پوزش از عشاق محترم، خواهشا یه مقداری تحمل داشته باشین و منصف باشین...!)

ای کاش یه مقداری از توجه صرف به خودمون دست بر میداشتیم و دنیای وانفسای اطرافمون رو هم می دیدیم ..!

اگه یه نگاهی مینداختیم به کودکان فلسطینی... یمنی ... سوری...آفریقایی که آرزو دارن یه وعده غذای کامل بخورن ... که آرزو دارن کودکی کنن اما همیشه در قحطی و گرسنگی و عدم امکانات درمانی و تحصیلی به سر می برن ...!

 

 اگه نگاهی به مریضی های عجیب غریب و صعب العلاج و لاعلاج داشته باشیم ... با اسامی عجیب تر از خودشون که از آزمایشگاه های آمریکایی در میاد و مافیای دارو ...!

Image result for ‫مریضی های لاعلاج عکس‬‎

 

اگه نگاهی به فقیران ایرانی ... هندی ... بنگلادشی ... آفریقایی .. آمریکایی داشته باشیم ...که تو حلبی آباد زندگی میکنن ...! همون جا دنیا میان ... همون جا زندگی میکنن و همون جا می میرن بدون هیچ امکاناتی ...!

 

اگه نگاهی به مردمان بدبختی که سال ها درگیر جنگ فرسایشی یا قومی- مذهبی هستن و به طرز وحشتناکی سوخته، کشته یا تکه تکه میشن ... مثل اجساد برهنه و تپه شده مسلمونای میانماری ... یا سوری و عراقی که ...

 

واقعا معذورم از گذاشتن عکس ها ... حال خودم بد شد !

..

..

اگه نگاهی به کارتن خواب ها و معتادین بندازیم ... که خیلی هاشون تو زمستون از سرما و گشنگی تلف میشن ...

 

اگه نگاهی به زندان های معروفی مثل گوانتانامو بندازیم که چه بلا هایی بر سر زندانی ها میارن..!

بازم معذورم از گذاشتن عکس هاش...

 

اگه ...

اگه ...

و اگه ...

اون وقت به نظرم خیلی خودخواهیه که از وضعیت خودمون انقدر گله و شکوه داشته باشیم ... که شاید بسیاری از مشکلات و به اصطلاح بد بختی های ما برای یه عده ای منتهای خوشبختیه ...!!!

 

 

  • مهدیه ...

 

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

                                 

باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

                                   وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم

ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم

                                   بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم

گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او

                                   گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم

چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم

                                   گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم

خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای

                                   گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم

                                     

                                         شمس تبریزی

 

یادش بخیر !!

زمان جنگ و تحریم ... که وضع اقتصادی هم اصلا خوب نبود ... حتی چوب کبریت هم به ما نمیدادن!! ... اما مردم صفای دلشون بیشتر بود ، هوای همو بیشتر داشتن ... تو خونه های چند اتاقه با هم زندگی می کردن و از مشکلات هم خبر داشتن ... واسه هم کلاس داشته هاشونو نمیذاشتن ... مرام و معرفت و جوونمردی و ناموس پرستی بود ... اگه کسی کار بدی میکرد نصیحتش میکردن و واسه مردم جای تعجب و بسیار قبیح بود که فلانی کار بد کرده ... الان مردم تعجب میکنن از اینکه یکی کار خیر و خوب میکنه!!! ... مردم با کمش هم می ساختن و دلشون به همدیگه خوش بود ... بیشتر به هم احترام میذاشتن ... حقوق همدیگه رو بیشتر رعایت میکردن ... این همه دروغ و تزویر و ریا نبود !! ...

حالا چرا اینجوری شده و حرف حق تو گوش ما نمیره ؟!

امام حسین  علیه السلام یه حرف خوشگل میزنه :

"شکم هاتون از مال حرام پر شده ، حرف حق رو نمی شنوید!!!"

میدونین دشمن چه جوری دوران طلایی اسلام رو از بین برد و شمشیر رو از دست مسلمونا گرفت ؟؟!!

با شراب و زن های بدکاره !!

حالا میخوام همینو به دنیای فاجعه بار امروز تطبیق بدین ! راحت میشه تحلیلش کرد !!

چرا نباید چیزی رو که دشمن قبلا ازش نتیجه 100% گرفته، دوباره رو ما پیاده نکنه!!

یعنی واقعا فهمیدن بعضی چیزا اینقدر سخته ؟!!

...

...

...

 

ضیافت اندیشه در ماه رمضان ....

چه کار خوبی ! باید چگونه اندیشیدن رو به مردم یاد داد!! 

  • مهدیه ...