اندر حکایات ما و پشه ...!!!
بسم الله
این نوشته پیش رو، تقدیم میشه به حشرات عزیز خون خوار ...!!! که زمستون ها هم دست از سر ما بر نمیدارند ...!!!
قرار بود یه متن کوتاه و جدی باشه ... اما تبدیل شد به طنز شاید اجتماعی - سیاسی... !
اندر حکایات ما و پشه ...!!!
شبی اندر بستر رفته میخواستیم بخسبیم که با تعجب دریافتیم که پشه ای سرگردان دور گوشمان آوای دل نواز "وز وز" سر داده و ما نیز به گوش جان نیوش می کردیم که دیگر کاسه صبرمان لبریز شد. از بستر برخاسته چراغ را روشن نمودیم و بدیدیم که پشه حکایت ما روی دیوار نشستندی...!!!
غرولندکنان بدو گفتیم: اندر این فصل شتا 1... اینجا چه میکنی؟
پشه حکایت ما که حشره ای چیز فهم بود همانا مرا مخاطب قرار داده و گفت: همنشین خرزو خان ... مرا نشناختی؟
با خشم : از کجا بشناسم ... اما لحظه ای تامل نموده پس آنگاه گفتم: نکند از قبیله زیکایی2 ؟
بگفتا: حقّا که اشتباه گفتی!! ... ما را بدانان چه کار ؟! ... آن ها تبعیدی به آمریکای لاتین بودند و بسا شرور ... حکایتشان را شنیده ای که با انسان ها چه میکنند ؟!
سرم را به نشانه تایید پایین آورده ، پرسیدم: لابد با قبیله مالاریا نسبتی داری؟
پاسخم چنین داد: آری... چنین است اما اجدادمان سال ها پیش به آفریقا مهاجرت نموده ...و اکنون رفت و آمدی نداریم ...!!
من: پاسخ سوالم را ندادی ... چگونه در این سوز سرما زنده مانده ای؟!
بگفتا: شما انسان ها چقدر سرانه مطالعه تان پایین است ...!
من: از چه باب چنین سخن می گویی؟
پشه حکیم: معلوم است در زمینه حشرات جهش یافته مطالعه ای نداری ... بعد بادی به غبغب انداخته ادامه داد: ما نسخه های جدید با آپشن ضد یخ هستیم!!!! ... دیگر سرما در ما اثر نمی کند !
چنان از این پاسخ متحیر بماندم که مدهوش گشتندی ... پس چون به حال آمدم صدای آوازش را دور سرم نیوش می نمودم اما تصویرش را نداشتم ... پس با درماندگی گفتم: انگار خصوصیت hidden3 نیز روی شما نصب است ... گاهی چنان آنی ناپدید می شوید که انگار _بسم الله_ از ما بهتران هستید؟!
پشه حکیم: آری گاها از ما بهتران شیطنتی مرتکب شده و در لباس ما ظاهر می شوند... !
من: این ها را به کناری بگذار حشره مزاحم ، مانده ام فایده خلقت شما چه بوده؟
بگفت: ای بنی آدم راز خلقت مرا می دانی؟
نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بدان جانب بینداختم و گفتم: بگوی می شنویم ...
پشه حکیم: شعر " مادر موسی " ی پروین اعتصامی را خوانده ای؟
از اینجا بود که پی بردیم پشه حکایت ما چیزفهم تر از اینهاست ...مطالعاتی چند در دیوان پروین دارد...!!!
من: آری خوانده ام .... چطور؟
پشه حکیم: خوانده ای که خدا چگونه نمرود را زیر پر و پال خودش گرفته پرورشش داد پس آنگاه که بالغ شد خدایش را عصیان نموده و متکبر شد و ندای انا ربکم الاعلی یش گوش فلک را کر کرده بود ...!
من که بدیدم پشه حکیم حکایتمان داستان ها را با هم قاطی نموده .. انگار که برگ برنده ای داشته باشم ... گفتم: به گمانم اشتباه نمودی عزیز دل ...!! آنکه ندای خدایی اش گوش فلک را کر کرده بود فرعون بود نه نمرود !!!
پشه حکیم سرش را من باب تاسّف و تاثّر پایین انداخته چنان پاسخم داد:
"ای نادان ... چه فرقی می کند ... اصل را رها کرده ... فرع را چسبیده ای ... چرا شما بشر مغلطه میکنید ... فرعون یا نمرود یا قارون ... یا هر (بوق __________________) دیگر ... همه آن ها ادعای الوهیت داشته ... مستکبر شدند ... شما بنی بشر چند چیز از ابلیس ملعون به ارث برده اید که یکی از آن ها تکبر است!
پس خدای، برای به خواری کشاندن بنده های متکبری چون نمرود، من به ظاهر ضعیف و نحیف را امر فرمود تا وارد مغز بی مغزش! شوم و خونش را بخورم و آنقدر بر فرق سرش کوفت تا بمرد ...!
من به اقتضای طبیعتم عمل کردم ... اما شما که اشرف مخلوقات هستید چرا چنین می کنید که مستوجب عذاب الهی شوید ...! "
و آنگاه شعر پروین را از زبان پروردگارم در باب بشر عصیانگر، بر من چنین بخواند:
کارها کردند اما پست و زشت *** ساختند آیینه ها اما ز خشت
قصه ها گفتند بی اصل و اساس *** دزدها بگماشتند از بهر پاس
جام ها لبریز کردند از فساد *** رشته ها رشتند در دوک عناد
دیوها کردند دربان و وکیل *** در چه محضر ، محضر حیّ جلیل!
سجده ها کردند بر هر سنگ و خاک *** در چه معبد، معبد یزدان پاک
از تنور خودپسندی شد بلند *** شعله کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بی نوا *** تا رهید از مرگ، شد صید هوا4
آخر آن نور تجلی دود شد *** آن یتیم بی گنه نمرود شد
برق عجب آتش بسی افروخته *** وز شراری خانمان ها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند *** برج و باروی خدا را بشکند
پشّه ای را حکم فرمودم که خیز *** خاکش اندر دیده خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ *** تیرگی را نام نگذارد چراغ
پشه حکایت ما به گمانم در محضر دراویش و صوفیانی چند درس معرفت خوانده بود ... از سخنانش بسی شرمگین گشتم: " ای شیخ ...!!! حقّا که صدق گفتی چقدر متاثّر شدم ...!!"
پشه حکیم: " شیخ دیگر چیست ؟؟!!... هرگز هویت کسی را با تملّق گویی تغییر مده ... ضلالت های شما بنی بشر تمامی ندارد ... با دروغگویی هایتان همدیگر را فریب میدهید ... و به جای تاسف، مدعی می شوید که زرنگ هستید ... آن گاه بدهایتان بر شما مسلط می شوند ...فرد اصلح ... آخ خ خخخ (بوق ____________________________)
دیدم اوضاع دارد به هم میریزد و این حشره موذی بیش از آنچه باید بداند، میداند ... پس با حرکتی سریع روی دیوار کتلت اش نموده ...! و برای توجیه نفس لوّامه ام گفتم: " پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است که حشرات مزاحم را می توانید بکشید ..."
و البته این پشه زیاد از حد مزاحم بود و اگر کمی زبان به دهان می گرفت همدم خوبی می شد چون خرزوخان ...!
هیهات ..!!!
______________________________________________________________________
1. زمستان
2. علائم و نشانه های ویروس زیکا مبهم است و می تواند تا یک هفته طول بکشد. تشخیص این ویروس معمولا با آزمایش خون تایید می شود.فقط 20 درصد از کسانی که به این ویروس آلوده می‌شوند، علامت‌دار می‌شوند.
علائم و نشانه های ویروس زیکاعبارتند از:
تب
راش
درد مفاصل
ورم ملتحمه (چشم قرمز)
درد عضلانی
سردرد
درد پشت چشم
استفراغ
در شیوع ویروس زیکا در سال 2015 در برزیل این احتمال مطرح شد که این ویروس اثراتی زیان‌بار بر زنان باردار داشته باشد. در طول سال 2015، هزاران نوزاد - 10 برابر میزان معمول سالانه- با میکروسفالی به دنیا آمدند، عارضه‌ای که در آن مغز به‌طور غیرطبیعی کوچک است. این نقصان هنگام تولد اغلب پس‌ازآن رخ داده بود که مادران در ابتدای بارداری علائم شبیه ابتلا به ویروس زیکا را نشان داده بودند.
3. پنهان
4. هوس
- ۹۴/۱۱/۲۶
