چند ماه پیش یکی از دوستان گرامی از من خواستند که کتاب "بیشعوری" 1 خاویر کریمنت رو بخونم و نظرم رو بگم ... البته ترجیح دادم که به جای یک نظر کوتاه تبدیل به پست اش کنم.
شما هم در موردش شنیدین یا خود کتاب رو خوندین ...
در ابتدا باید گفت این کتاب حدود 20 سال پیش نوشته شده ، برای همین شما نامی از بی شعوران عصر امروز نمی بینین !!!
اما کاملا مشخص و واضح هست که نویسنده (که خودش پزشک هست) به دلیل خلاء اخلاق در جامعه آمریکایی به نگاشتن این کتاب پرداخته ...
در ابتدای کتاب کریمنت، خوانندگان و نویسندگان (در باب بیشعوری می نویسند) و منتقدان کتاب رو هم در زمره بی شعوران قرار میده ... !
(که بنده در این مورد یاد ضرب المثل با حرف گربه سیاه، بارون نمیاد میفتم !!! ... یعنی نگران نباشین که جزو بی شعوران به حساب تون آورده !!!)
چون کریمنت اعتراف میکنه که خودش هم قبلا دچار مرض بی شعوری بوده و حالا خودش رو درمان کرده و مرکزی خصوصی تحت عنوان "ترک بیشعوری" (که تداعی کننده مرکز ترک اعتیاد هست) رو تاسیس کرده ...
البته تلاش ایشون قابل تحسین هست چون قطعا جزو معدود افرادی هست که قبول داره سبک زندگی آمریکایی جزو فاجعه بارترین سبک های زندگی بشری هست ...!
در واقع مرض بی شعوری در تعریف ایشون همون ترجمه رذیلت های اخلاقی در دین اسلام (و در واقع تمامی ادیان) به حساب میاد ...
رذیلت هایی چون تکبر، حسادت، کلاهبرداری، سوء استفاده، ریا، تعصب فکری بیجا، وقاحت، دروغ گویی، رابطه جنسی داشتن، مردم آزاری و تمامی رفتارهای نفرت انگیزی که شخص از انجام اونها قلبا خوشحال هست. رذیلت هایی که تبدیل به هنجار میشن و این یعنی فاجعه ... یعنی افراد ، این رفتار ها رو به عنوان عرف در جامعه می پذیرند و تابوی اون شکسته میشه ...و نبایدها تبدیل به باید ها میشن!
(البته نکته مهم اینه که ما هم مبرّا از این رذیلت ها نیستیم ، گاها!)
![](//bayanbox.ir/preview/7244551385796176245/380265-rmk7KT5O.jpg)
گروهی از این افراد (در کتاب اول) قابل درمان هستند اما نویسنده در کتاب دوم به این نتیجه میرسه که برخی افراد دچار بیشعوری مطلق اند، هرگز قابل درمان نبوده و دوباره بعد از درمان به رویّه قبلی برمی گردند که در اینجا هم ناخودآگاه یاد آیه 108 سوره نحل افتادم:
أُولَٰئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ
اینان کسانى اند که خدا بر دل ها و گوش ها و دیدگانشان مهر نهاده است، از این رو نه بُرهانى را درک مى کنند و نه اندرزى را مى شنوند و نه نگاهى عبرت آمیز دارند. اینانند که از سراى آخرت بى خبرند.
در کل دغدغه بسیار مهم و بجای نویسنده که گاها با جملات طنزآمیز (و البته ترجمه بسیار خوب مترجم) همراه بوده، کتاب خوب و مفیدی رو ساخته که بسیاری رو متوجه ضعف اخلاقی شون کرده و متحول شدند...
برای مثال:
نقد به دولت و احزاب و گروه های سیاسی (به دلیل سیاسی کاری و دروغگویی) ، سنا و کنگره آمریکا (که این گروه رو جزو بیشعوران کیهانی به حساب میاره!) ،نقد به دستگاه قضایی آمریکا و به ویژه وکلا(به دلیل شیّادی و رواج بی عدالتی)، نقد به اداره مالیات بر درآمد (به دلیل زورگویی و کلاهبرداری از مردم) ، رسانه و مطبوعات (به دلیل تکبر، خودستایی، دروغگویی) و ... نمونه هایی از دغدغه های نویسنده در باب بیشعوری هستند ...
یا یک نمونه جالب از کلاس های "چگونه اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم" ، که در واقع "چگونه با زبان بازی سر مردم کلاه بگذاریم " بود...
اما در ادامه :
دکتر کریمنت در پایان تعریف هر نوع از بیشعوری، مثالی میزنه از افراد ، گروه ها یا سازمان های تاثیرگذار ...
نکته جالب توجه برای من دو مثال از اونجلیستها و مارکسیست ها بود ...
اونجلیست ها (معروف به مسیحیت صهیونیستی) در آمریکا جمعیتی بالغ بر 70 میلیون هستند که بسیار به آخرالزمان تورات معتقد بوده و قدرت بسیار زیادی منجمله رسانه رو در دست دارند ... جالبه بدونین رای اکثریت اونجلیست ها در انتخابات اخیر آمریکا به ترامپ بود و بسیار از اون حمایت میکردند، و لوایح پیشنهادی یا قوانین اتخاذی ترامپ در راستای اهداف اونجلیست ها قرار داره ، که خاویر کریمنت از اونها به عنوان ابربیشعور یاد میکنه !!!
اما در مورد دومی، که خاویر کریمنت بیشعورتر از مارکسیست ها در دنیا سراغ نداره...! چون در پایان هر نوع از بیشعوری(در کتاب دوم) یک مثالی از مارکسیست ها میزنه چه شوروی یا کوبا ، چه متفکران و اساتید دانشگاهی مارکسیست و چه افرادی نظیر فیدل کاسترو ...!!!
من که در همین اواخر فیلم "چه" (ارنستو چه گوارای استیون سودربرگ) رو دیده بودم باعث بسی تعجب بود که چرا کاسترو ...!!
اما بعد یادم اومد خب فیدل یک مارکسیست بود اما یک مارکسیست انقلابی که با چه گوارا علیه امپریالیسم آمریکا قیام کرده و اونها رو از کوبا بیرون کردند و البته چه گوارا رو به دلیل ترس از صدور انقلاب کوبا به کشورهای اطراف، قبل از 40 سالگی کشتند ...
من به هیچ عنوان موافق نظریات مارکسیست ها نیستم ... اما به هر حال به انقلابی هایی نظیر کاسترو ، چه ، گاندی و ... احترام میگذارم گرچه تفکرات نادرست داشتند و مصون از اشتباه نبودند اما همین که برای استقلال کشورشون از یوغ استعمار و استثمار تلاش کردند ، جای بسی تامل هست ...
نویسنده، فیدل رو یک بیشعور اما فردی مثل چرچیل رو بزرگ و قابل احترام میدونه !!!
این دیپلمات انگلیسی که چه کمک هایی به روباه پیر در اهداف استعماری اش داشته ...!!!
این شد که بنده فهمیدم قضاوت نویسنده این کتاب هم کمی نم کشیده و شاید هنوز گردی از بیشعوری (با تمامی نکات مفید و آموزنده کتاب و تجربیات خوب و شخصی اش) در وجود اون هست...!
البته ...
با ذکر این نکته که شاید بعضی نظریاتش در طول این سال ها تغییر کرده باشه و آدمی پخته تر و کاملتر شده باشه ... نظیر همه ما !
_______________________________________________________________________
1. مترجم کتاب مجبور به انتخاب این عبارت برای ترجمه عبارت مورد نظر نویسنده شده ، البته بسیاری از اطرافیان کریمنت به انتخاب همچین واژه ای نقد داشتند که اخلاق رعایت نشده و واژه تابو هست اما به هر حال نویسنده معتقده که گزینش همچین عبارتی در تاثیرگذاری و تحول شخص کمک بیشتری میکنه !!!