دشمن شناسی

سوره توبه آیه 8: چگونه با مشرکان عهدشکن ، وفای به عهد توان کرد؟؟!!!! در صورتیکه آن ها بر شما ظفر یابند ، مراعات هیچ عهد و پیمان را نخواهند کرد و به زبان بازی ، شما را خوشنود می سازند!! در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آن ها فاسق و نابکارند!!!

دشمن شناسی

سوره توبه آیه 8: چگونه با مشرکان عهدشکن ، وفای به عهد توان کرد؟؟!!!! در صورتیکه آن ها بر شما ظفر یابند ، مراعات هیچ عهد و پیمان را نخواهند کرد و به زبان بازی ، شما را خوشنود می سازند!! در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آن ها فاسق و نابکارند!!!

مشخصات بلاگ
دشمن شناسی

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش در آ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

کار یک ماهه ...!

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

**خاطره به صورت خلاصه و پاره نوشته ...!**

ماه آخر تابستون بود که یکی از آشنایان یه پیشنهاد کاری یک ماهه رو بهم داد که هم فال بود و هم تماشا ...!

هم تجربه جدیدی بود و هم کار فرهنگی  و هم هزینه میدادن ... برخلاف کارهای دیگه که همیشه فی سبیل اللهی بود ...!

 ساعات کاری اش زیاد بود ... از ساعت 9:30 صبح می زدیم بیرون و ساعت 10:30 شب میرفتیم خونه ...!

 

البته مسئولین امر هم ما رو توجیه نکرده بودن که بعضی از روزها، بسیار شلوغ میشه و فلان دردسرها رو داره ... اصولا تجربه زیادی در این زمینه دارم که آدم رو در عمل انجام شده قرار و بعد شرایط رو برات توضیح میدن !!... احساس میکنم یه جور تدلیس در معامله است ... منتها اینکه بین کسانی که خودشون رو مذهبی میدونن اتفاق بیفته جالب نیست ...!sad

 

موقعیت سوق الجیشی:

__همسایه بغلیِ چپ : بانک... همسایه بغلیِ راست: صرافی... و همسایه بغلی تر : فست فودی!

 

مشتری:

__برخورد داشتن با آدمای مختلف با سلیقه ها و اخلاق مختلف کار سختیه... بودن افرادی که بسیار خوش برخورد بودن و احترام میذاشتن و بودن کسانی که میخواستن تمام ناراحتی شون از وضعیت امروز جامعه رو سر ما خالی کنن ...  اما امان از انتخاب خودشون .. امان ...!

البته بین مشتری ها، بودن کسانی که بهمون میگفتن: شما از قم اومدین ...؟؟؟!!! یعنی داشتم یه این قضیه فکر میکردم که چرا وضع شهرمون اینطوری باید باشه که مردم استدلال کنن ، ما بچه اینجا نیستیم ...!!!

**************

اعراب:

__یه روز بین من و دوستم درباره مشتری هایی که وارد شده بودن بحثی پیش اومد ... اون میگفت عرب هستن و من میگفتم کرد هستن، یه زبان ترکیبی بین کردی و عربی ... اما کشفش خیلی زحمتی نمیخواست اینکه اونها عرب کُرد بودن ...! 

شهر ما یه شهر ساحلی و توریستیه ... و توریست خارجی هم میاد...  مثل روسها و چینی ها ... منتها نمیدونم تو شهر به این کوچیکی طی یه بازه ی زمانی، این همه از اعراب کُرد چه میکردن ... 

بعضی از مغازه دارها هم تحت تاثیر فضای آلوده ی مجازی روی شیشه ها زده بودن که ورود اعراب غیر ایرانی ممنوع ...!surprise

شایعات عجیب غریبی هم که بین مردم بود(نه اون چیزایی که شنیدین و تو ذهنتون هست!!!) و بودن عربایی که تو شهر ما هم کتک خورده بودن ... !!

نمونه اش، راننده ای که حرفای مشکوکی در مورد عربا از زبان بچه های بالا میزد !!!  میگفت تاکسیه ... منتها تاکسی نداشت ... یه دفعه با پراید شخصی دیدیمش و یه دفعه با سمند شخصی ... و به دوستم گفتم این خودش از همه مشکوک تره ...!!!indecision

 

سرگرمی:

یکی ازهمسایه ی فست فودی مون، دوستاش رو که می دید ، با لحن خاصی میگفت: "سلام عشقم"...!!!frown

شنیدین بعضی آقایون به هم میگن : "گل من" !!!... یعنی به کجا رسیدیم ...؟! ... اصلا یه وضعی ...!

و این میشد سوژه ما برای یه بحث داغ و بامزه ...!

(با عرض پوزش از آقایون محترم)

********

 __یا م.ح که مثلا نیروی کمکی بود که هیچ وقتم نبود ...! میومد سر میزد و میرفت ... اما دروغ چرا ... برامون چند دفعه خوراکی های خوشمزه ای خرید... یکیش هم از همین فست فودی بغل دستیمون بود ... یه روز سه تا ساندویچ گرفت که طعم واویشکاهای مادرمو میداد ... بعد اسمشو مثلا گذاشتن کباب ترک ...!!!laugh

********

__اونجا غیر از کار خودمون در زمان های خلوت ، کتاب مطالعه میکردیم ، سخنرانی گوش میدادیم ، مباحثه میکردیم و منم بعد سال ها دوباره دست به قلم شدم به یاد قدیما...!!!

یادمه یکی دو دفعه موقع طراحی حاجی اومد بالا سرمون ... به دوستم به شوخی میگفتم : الان بنده خدا با خودش میگه : اینجا رو دست کیا سپردیم ... داره نقاشی میکشه ...!

 

مشکل:

تو جامعه اسلامی باشی و نتونی یه مکان درست و حسابی برای نماز خوندن  پیدا کنی ... نزدیک ترین مسجد ، مسجد جامع بود که با ما فاصله زیادی داشت ، بقیه اماکن هم یا ورودی شون قفل بود و یا اجازه نمیدادن ...

ازقضا یک نفر از نگهبان های یکی از ساختمان های دولتی هم که خیلی نزدیک به محل کارمون بود باهامون همکاری نمیکرد ، چون با مسئول برگزاری نمایشگاه کنتاکت داشت و میخواست اذیت کنه ... در عوض ما هم کل ساختمون رو دور میزدیم که نگهبانه ما رو نبینه تا برسیم به نمازخونه نهاد مذکور...smiley ! (تو شیعه خونه امام زمان (عج) ...!)

********

روزمرگی:

__روزا برامون غیر از مشتری های مختلف و تجربیات کاری ، روتین میگذشت ... حس روزمرگی چیز بدیه ...(این روزمرگی و حساب و کتاب تو خواب هم ، دست از سرم برنمیداشت... !)

مثلا ناهار رو هم با خودمون میبردیم و هر روز میرفتیم بلوار ، روبروی اسکله ... فکر میکنم تا مدت ها دیگه اون طرف ها پیدام نشه ... بهش حساسیت پیدا کردم ...!!!

یا بوی تکراری غذای فست فودی که حالم رو بد میکرد ...!!!

********

عدم وحدت در کثرت!!:

__روزای کاری ما ما مصادف شد با محرم ، که متاسفانه نتونستیم از محرم امسال فیض ببریم ...اما یادمه روز تجمع بزرگ عاشوراییان تو میدان اصلی شهر ، غیر از شلوغی و سروصدا، هیچ وحدت و نظمی در تجمعشون نبود و با زدن بدون بصیرت هر ضربه ی طبل ، قلبم درد میگرفت از این همه تفرقه و چند دستگی ...!

عزداری ای که فقط ایجاد ترافیک ، آلودگی صوتی ، آلودگی محیط زیست و ... میکنه چه ارزشی داره ؟!

به اسم شور حسینی، شعور رو از مردم میگیرن ...!sad

 

حس خوب:

 __اما با تمامی مشکلات یک ماهه ای که داشتیم و تجربه کردیم ، یه احساس خوب همراهمون بود، اونم همکاری و همیاری مردم در خرید بسته های حمایتی برای خانواده های کم درآمد بود ... و باز هم مردم به داد مردم می رسند ...

 

 از دست مسئولین:

اما از نهاد ها و مسئولین انتظار میرفت بیشتر از اینها هزینه کنند ... به قول دوستم با این میزان خریدی که کردن، خیلی به خودشون فشار آوردن...!!

مثل باشگاه ورزشی همون نهاد مذکور ، نماینده مجلس شهرمون... رئیس کانون زنان بازرگان استان و ...

 

اما باز امان از انتخاب مردم ، امان ...!

و سرنوشت هیچ قومی تغییر نمی یابد ، مگر به دست خودشان ...blush

  • ۹۷/۰۷/۱۴
  • مهدیه ...

نظرات  (۷)

  • س _ پور اسد
  • سلام و خدا قوت ... 
    بنده خدا شهید هادی حسابی لاغر شده ... :) "طوبی لهم و حسن مآب"
    زنده باشید
    پاسخ:
    سلام ... ممنون ... تصویر شهید هادی به دلیل جا شدن در عکس ، لاغر شد ...:) 
     موید باشید ...
  • صحبتِ جانانه
  • کارتون در اصل چی بود😕
    سرباز گمنام بودین؟
    پاسخ:
    یه کار فرهنگی بود خواهر ...
    سرباز گمنام رو خوب اومدین ... :)
  • صحبتِ جانانه
  • کار فرهنگی:|
    ان شاءالله که خیره
    پاسخ:
    بله ... ممنون ...
    خیر که بله ... نمایشگاه یک ماهه بود ...
  • نـــای دل
  • عکس شهید ابراهیم عالیه..

    موفق باشید..
    پاسخ:
    ممنون از لطف شما ...
    موید باشید ...
    کشکول شیخ بهایی بود...؟!
    ماجرای «ورود اعراب ممنوع» جالب بود... تو مشهد که تعداد عرب ها از مشهدی ها بیشتر شده...
    (س.الف.س)
    پاسخ:
    آره دقیقا ... کشکول بود ... !!!  :))
    متن به صورت پاره نوشته و خلاصه شده بود ...

    یکی از علما که بیست سال نیست که از زندان دنیا رفتند، شاگردی داشتند، که فرستادنش تبلیغ
    داستان مفصله، خلاصه اینکه شاگرد با وضعی که می‌بینه، شروع می کنه به ساختن مسجد و ...
    بعد از تبلیغ که خوشحال بر می گرده و برای استاد تعریف می کنه، عالم بزرگوار می فرماید، خب تبلیغ هم کردی؟
    و به شاگرد یاد میده که مسجد ساختن و ... که از بقیه هم بر میاد. تو به عنوان طلبه، کارت هدایت و تربیته که از دیگران بر نمیاد. مردم رو به خودشناسی رسوندی؟ که به خدا شناسی برسند؟ و ...

    اون عالم و فقیه، مرحوم حاج شیخ علی صفایی حائری بود. رضوان الله تعالی علیه
    و روزهایی بود که هیچ وقت از یادمون نمیره ، حتی اگه قیافه سلام عشقم رو از یاد ببریم!!!
    پاسخ:
    آره عزیزکم ... واقعا ...  :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">